ناگفته های ذهن من

ذهنم اغلب وراجی میکنه...زبانم ازش کم میاره ولی انگشتام گاهی از پسش برمیاد ...

ناگفته های ذهن من

ذهنم اغلب وراجی میکنه...زبانم ازش کم میاره ولی انگشتام گاهی از پسش برمیاد ...

آیم نات فلکسیبل...

ذهن من خیلی دوست داره برنامه ریزی کنه. فلو چارت بکشه، پلن B  و C و...بریزه برای هرررکاری.

مثلا تصمیم میگیرم فردا برم اداره بیمه و مجبورم فردا ۱ ساعت پاس بگیرم. ذهنم شروع میکنه....

خب اول کی برم بهتره؟   آخر وقت ساعت ۱۲ و نیم اینا

بیمه دقیقا کجاست(مورد بوده حتی رو نقشه هم مکانش رو پین کردم یه وقت  قاطی نکنم)با چه وسیله ای برم؟  خیابان x با حجم ترافیک اون موقع همون اتوبوس بهتره

مدارک چی باید ببرم؟ چی ببرم شاید گیر الکی دادن و اونم خواستن؟

احتمالا ساعت ۲ کارم تمام میشه، خب خریدی،کار دیگه ای اون طرفا نداشتم که اون ساعت بتونم  انجام بدم؟

خب حالا رفتم پاس بهم ندادن چی؟

پاس گرفتم و رفتم بیمه مسئولش نبود چی؟ برگردم سرکار؟ کار خاص دیگه ای دارم که از پاسم استفاده بهینه کنم؟

کی پاس بگیرم که احتمالا رد شدنش کمتر باشه؟ اول صبح؟ همون موقع که میخوام برم؟

و....

خب این فقط برای یه کار ساده بیمه ای بود که شما حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.

خب حالا میرسیم به وقتی که اتفاقی میوفته که در برنامه ریزی‌ها و پلن هام نبوده، مثلا در همین مثال بیمه، رفتم اونجا و دیدم درب ساختمون بسته هست!!! چرا؟ چون اداره منتقل شده یه خیابون دیگه که نیم ساعت با اون جا فاصله داره. برم دیر میشه احتمالا، نرم، خب الکی اومدم تا اینجا و بازم یه روز دیگه باید وقت بذارم،کارمم عقب میوفته.

اون وقت هست که قاطی میکنم و نمیتونم در لحظه تصمیم بگیرم و نیاز دارم یکی کمکم کنه. اصلا ذهنم قفل میشه و وقتی یکی بهم میگه :"خب فکر کن مثلا اومده بودی مسئولش نبود چی میشد؟ یا مثلا حالا برو تا اونجا شاید به موقع رسیدی و کارت انجام شد و فوقش هم نشد یه روز دیگه دوباره یه ساعت پاس میگیری مگه چیه؟" انگار پیچیده‌ترین مسئله قرن رو برام حل میکنه.

من تو اون شرایط حس و حال کسی رو پیدا میکنم که وایساده لبه پرتگاه بهش یه مسئله سخت ریاضی میدن میگن ۳۰ ثانیه وقت داری ذهنی حلش کنی وگرنه هُلت میدیدم پایین. همینقدر تو اضطرار و همینقدر ناتوان تو حل کردن میشم.

خب حالا الان تو همین شرایطم. اینترنتی که فکر میکردم برای آروم شدن شرایط قطع کردن و نهایتا سه روز قطع هست، با عادی شدن شرایط هم وصل نشده، هیچ کس هم هیچ توضیحی نمیده، یه عده هم که اینترنت مضخرف ملی از دهنشون نمیوفته منم واقعا فلج میشم  بدون نت هم تو محل کار یک که بهش میگم اداره، هم تو محل کار دو که بهش میگم موسسه گل و بلبل، توی موسسه گل وبلبل که من عملا بدون نت توجیهی نداره که بمونم چون کار خاصی نمیتونم بکنم.

یه لحظه این میاد تو ذهنم که دیگه وصل نمیشه و با موسسه گل و بلبل خدافظی میکنم.

یه لحظه میگم شاید یک هفته یا یک ماه دیگه وصل میشه که من اعصابم خط خطی میشه  تا اون موقع.

اصن نکنه وصل بشه ولی با کلی ف،ی،ل،تراسیون که بازم دهنم سرویسه هر دوجا

و الانه که یکی هولم بده تو پرتگاه...

تو این گیر و دار هم دوستم زنگیده پنجشنبه عروسیشه و حتما باید برم و همون موقع که داشت پشت تلفن صحبت میکردم من داشتم فکر میکردم لباس مناسب این فصلم کفش نداره منم تا پنجشنبه دو شیفت سرکارم جز فردا، یعنی فردا حتما روز خریده.

خدایااااا پلیز منو انقدر تو شرایط پیش‌بینی نشده نذار، من طاقت و توانشو ندارم، یا کمکم کن درست بشم انقدر عذاب نکشم از اتفاقای یهویی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد