ناگفته های ذهن من

ذهنم اغلب وراجی میکنه...زبانم ازش کم میاره ولی انگشتام گاهی از پسش برمیاد ...

ناگفته های ذهن من

ذهنم اغلب وراجی میکنه...زبانم ازش کم میاره ولی انگشتام گاهی از پسش برمیاد ...

قرنطینگی‌ِ سال کرونا

امروز روز ۴۴ام قرنطینه هست. به عمرم انقدر بیکار تو خونه نمونده بودم. البته من اداره رو میرم ولی خب یه چند روز بیشتر به تعطیلات عیدمون اضافه شد و به غیر از اونا همه بعدازظهر هامم تو خونه هستم:))))

همین باعث شد بیشتر تو شبکه‌ها مجازی بچرخم، بیشتر به جزییات اطرافم توجه کنم.

یه چیزی که چند روزه هی دارم بهش فکر میکنم و پارسال دلم میخواست واقعا براش هزینه و وقت بذارم مهارت تشخیص احساسات خودم و بعد هم بقیه هست.

یعنی من در لحظه تشخیص بدم الان ناراحتم، عصبانی‌ام، خوشحالم، کلافه‌ام

این شاید به نظر خیلی بدیهی بیاد اما سخته و مهم!!

چرا مهم؟

چون وقت من بفهمم الان مثلا ناراحتم، پشتش میگم خب چرا ناراحتم؟ و دلیل ناراحتیم رو اگر در ناخوداگاهم هست میارم تو خوداگاهم و تلاش میکنم حلش کنم.


یه مثال بزنم خودم اینو یه جا خوندم شاید شما هم شنیده باشیدش


خانمی شب مهمون داشت، صبح به همسرش میگه الان فهمیدم سبزی خوردن نداریم، لطفا تا ظهر سبزی بخر و به من برسون.

ظهر همسرش میاد خونه با یه بسته سبزی خوردن پاک شده و بسته بندی شده، چیزی که هیییچ وقت تا اون روز نخریده بودن

خانم بسته رو باز میکنه و می بینه اصلا تازه نیستن.

خب اینجا چی میشه؟

شاید متداول ترین برخورد این باشه که خانم به همسرش میگه: ما کی تا حالا سبزی بسته بندی خریده بودیم که حالا رفتی خریدی؟ ببین همش پلاسیده هست. شب اینا رو بذاریم جلو مهمون؟ (با کلی غر  و ناراحتی و شایدم قهر)

الان خانم به نظرتون عصبانیه یا ناراحته یا نگران؟

به نظر من نگرانه، ولی وقتی ندونه نگرانی رو چطور بروز بده عصبانیت هم کنارش میاد

مثلا اگه بگه خب اینا خیلی تازه نیستن جلو مهمون بذاریم خوب نیست، نظر تو چیه؟

اینجا یه گفتگو شکل میگیره نه دعوا

تو داستان اصلی شوهر میگه چون دیدم کار داشتی آماده خریدم که وقتت کمتر برای پاک کردن صرف بشه. با این جواب خیلی احتمال دعوا کم میشه.

این نگرانی کلی راه حل داره

واسه همین مهمه احساسات خودمون رو بشناسیم و اینکار تو لحظات پر استرس و پر هیجان یعنی دقیقا اونجا که بهش نیاز داریم سخت میشه و مهارت لازم داره.


حالا اینا رو گفتم که بگم

همین استرس و هیجان علاوه بر اینکه نمیذاره درست احساسات رو تشخیص بدیم باعث میشه یه سری کارها رو هم انجام بدیم که تو حالت عادی هیچ وقت انجام نمیدیم.

من خودم اینو خیلی تجربه کردم. یعنی هم از دیگران دیدم هم برای خودم پیش اومده.

نمیدونم چطور میشه از این کار جلوگیری کرد، یعنی با شناخت احساسات نیست، شاید من تشخیص بدم ناراحتم ولی به خاطر همون هیجان برای رفع ناراحتیم کاری کنم یا حرفی بزنم که نباید بزنم.

به نظرم این عدم کارکرد بالغ هست، نمیدونم

دوست دارم رو این هم کار کنم.

یه کم دیگه قرنطینه ادامه پیدا کنه کلی چیز میز یاد میگیرم.