امروز پنجشنبه هست و من دیروز بعد از رفع و رجوع کردن تمام اتفاقهای ناگواری که برای دستگاهها افتاد بخاطر یه اتصالی برق و جرقه زدن سیمها تو بارندگی، لحظات آخر ساعت اداری تونستم مرخصی بگیرم.
مرخصیام برای شرکت توی یه کورس پزشکی به عنوان کادر اجرایی بود.
الان از توی این کورس صدای من رو میشنوید.
هر سه ماه یکبار این کورس برای رزیدنتها و متخصصها برگزار میشه تا مثلا اطلاعاتشون تو ارزیابی و مدیریت و درمان بیمار بدحال بیشتر بشه.
سه سال هست که شغلم منو در ارتباط با کادر درمان قرار داده و چی بگم از این رویارویی با پزشک و پرستار و بیمار و بیمارستان؟
راستش من هنوز هم فکر میکنم شریفترین و شاید پرفایدهترین شغل برای دنیا و آخرت پزشکی و پرستاری باشه.
آماااا... این انسان دوپا میتونه شریفترین شغل رو به پست ترین تلاش یه انسان تبدیل کنه، با اخلاقش با تصمیماتش با انتخاب هدفهاش.
خلاصه اینکه کم ندیدم چیزایی که اشکم رو درآورد و عصبیام کرده.
حالا من بعد از ده دوازده دوره شرکت تو این کورس(شایدم بیشتر،درست یادم نیست) به عنوان کادر اجرایی و گذروندن ده دوازده تا پنجشنبه و جمعه از صبح تا عصر امیدوارم حداقل دوتا پزشک از این همه تلاش و هزینه استفاده کرده باشن و بتونن جون بیمارای بیشتری رو نجات بدن.
برم هفت ساعت باقی مونده از کورس امروز رو بگذرونم.
این روزا خیلی استرس دارم، استرس بیماری بابا، گرونی، حرفای که تو محل کار میزنن و مجبورم جواب بدم و میدونم اصلا این حرفا نباید به زبون بیاد، چمیدونم شایدم باید بیاد، استرس اینکه مرخصیهام زیاد شده ولی بازم مجبورم مرخصی بگیرم واسه کارهام، بدم میاد از کاری که روزهای پنجشنبه هم تعطیل نیست و برای هر ریزه کاری مجبوریم مرخصی بگیریم، ولی نمیفهمم چرا مسئولم مرخصی نمیره تا یه کم از عذاب وجدانم کم بشه، پشت سر هم من فقط دارم مرخصی میگیرم یه روز مسموم شدم،دو روز مسافرت، یه روز واسه کار، دوباره یه روز واسه کار.
استرس دیگهام دوباره مربوط به محل کارمه، این جایی که من هستم نسبت به زیرمجموعههای دیگه کارش سبکتره حالا یه مدته رییس این مجموعه ما فرمودن کار شما مهندس عزیز کمه بیا فلان قسمت هم کار کن، زورم میگیره برای اینکه درآمد خودش بیشتر باشه واسه اون قسمت نیرو نمیگیره و میخواد از ما استفاده کنه.
هرچند به رییس اعظم گفتیم و اونم گفت حق همچین کاری ندارن ولی حالا اگه ربع ساعت بیکار بشم تو روز هم استرس دارم هم عذاب وجدان.
اه این چه کاریه من دارم؟! بقیه هم از این استرسهای شغلی دارن یعنی؟
البته میدونم باید واسه استرس هام برم پیش دکتر ولی هی امروز و فردا میکنم.
میگم استرس واقعا استرس هستا، دل و رودهام میپیچه و انگار داخل بدنم رو ویبره میره.
حالا از شانس منه، یا از این همه انرژی منفی بابت استرسهام هست نمیدونم ولی هرررررر روزی که فرداش میخوام مرخصی بگیرم یه اتفاق گنده میوفته که بدجور درگیر میشیم و همش ممکنه رفع و رجوع کردن ش طولانی بشه و تا لحظه اخرِ ساعت کاری نمیدونم میتونم فردا نرم سرکار یا نه، لعنت بهش.
سه شنبه ۲۸ آبان ۹۸
سه روز بدون اینترنت گذشت... بدون این.ستا.گرا.م بدون شبکههای اجتماعی و برای من یه سختی دیگه هم داشت. من هر روز بالای بیستبار تو گوگل یا یوتیوب سرچ میکردم، در مورد کارم و مشکلاتی که پیش میومد، درمورد خوراکیها، درمورد طرز پخت غذاها، نقد فیلمهایی که میدیدم، موزیک ها رو هم خیلی وقت بود که دانلود نمیکردم و از اپها آنلاین گوش میدادم.
حالا تو این سه روز با اینکه سایتهای داخلی باز بود اما چون آدرس سایتها رو بلد نبود بازم به گوگل نیاز داشتم و کلی دردسر کشیدم تا مثلا آدرس سایت یه بانک رو پیدا کنم.