عصر بود که نامزد دوستم م که یه کشور دیگه هست بهم پیام داد.
دستم کثیف بود و این روزا از ترس کرونا وقتی دستم کثیفه به چیز دیگه ای دست نمیزنم به خصوص گوشی.
کارم رو انجام دادم و گفتم یه دوش هم بگیرم و بعد با خیال راحت پیام ها رو بخونم.
یک ساعت و نیم از زمان پیامش گذشته بود.
پرسیده بود از م خبر داری؟
نگران شدم
امروز سرکار نیومده بود ولی طبق روال چندماه گذشته که شنبه ها واسه کاری جای دیگه میرفت فکر کرده بودم رفته.
بهش گفتم
گفت نه... نرفته... دیشب مادرش فوت شده.
یخ کردم. دستام میلرزید. دیروز ظهر برام کلیپ های طنز فرستاد و با هم خندیدم.
پریروز سر کار شاد بود، از مهمونی ای که رفته بود گفت و چقدر از خانواده همسر آیندهاش تعریف کرد. می خندید، چشماش برق میزد.
حالا اون پسر اون سر دنیا نگران بود و نتونسته بود با هیچکس از خانواده م تماس بگیره.
شب بود، نه میتونستم و نه درست بود که اون موقع برم خونهشون
حالمم که افتضاح بود و هست.
باورم نمیشه ساعت ۱۰:۳۰ شب دیشب حال مادرش بد میشه تا ۱:۳۰ طول میکشه و تو بیمارستان واسه همیشه چشماشو می بنده.
مینویسم ولی باورم نمیشه دوستم بی مادر شده.
نمیتونم گریه کنم، دلم میخواد داد بزنم، دلم میخواد بمیرم چون بزرگترین ترس من زندگی بی مادرمه، نمیتونم تصورش کنم.
خودمو میذارم جای دوستم دلم میخواد نباشم.
ولی میدونم نمیشه، زندگی ادامه داره.
میگم خدایا صبرش بده، ولی ته دلم میگم چه صبری بر نبود مادر کارسازه؟
حالم بده
فردا میرم ببینمش، حالم بدتر هم میشه.
خدایا بابت دادهها و ندادههات شکر. ولی خدایا این روزا اتفاقای بد زیاده و حکمتشون رو نمیفهمیم خدایا سخته، خودت بهتر میدونی سخته، خدایا ببخشمون که ناشکر بودیم و هستیم، خدایا با نظر لطفت بهمون نگاه کن.
خدایا به م به خانوادهاش صبر بده، خاص هواشو داشته باش.
خدایا پدر و مادرهارو حفظ کن